سال ۱۳۹۹ مبارک

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

چهارشنبه سوری سال ۱۳۷۸..

دلم برای محله قدیمی مون تنگ شده ؛ یه کوچه دراز از هر دو طرفش به یه خیابون اصلی باز میشد ، افغانی و ترک ، کرد ، فارس ، همه جور آدمم توش زندگی میکرد...یکماه قبل از چهارشنبه سوری پشت بوم تموم خونه ها پر بود از هیزم، شب چهار شنبه سوری که میشد غوغایی بود توی محله ، از این سر کوچه تا اون سر کوچه پر از آتیش، دختر و پسر از روی آتیش میپریدن ، البته این یه خاطره خیلی دوره که از کودکیم تو ذهنم مونده ، وقتی کلاس چهارم بودم مهاجرت کردیم و از اون به بعد دیگه چهارشنبه سوری نداشتیم ، یعنی مقصرش مامان و بابا بودن که نمیزاشتن ، تا زمانی که ازدواج کردم ، خانواده همسرهمیشه شب چهارشنبه سوری مهمون دعوت میکردن به صرف شام و آتیش ...اما امسال چون مادر همسر مریض بود و کرونا هم بود دیگه کنسلش کردن ...تصمیم گرفتم از سال دیگه بخاطر پسری هم که شده یه آتیش کوچولو راه بندازم ، نمبخوام چند سال بعد حسرت این روزها به دلش بمونه ...

یادگاری از عشق...

امشب یه آهنگ از همایون شجریان گوش دادم ، دلم میخواست تقدیمش کنم به تو..دوست دارم .....

خواهرشوهر چاقال..

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

مامان و بابا...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

رازدوران کودکی..

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

گروه کوییزی من

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

پسرم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

یادگاری از عشق..

همه آرام گرفتند و

شب از نیمه گذشت

آنکه در خواب نرفت؛

چشم من و فکر تو بود...

چقدر دلم میخواد از تو بنویسم

منم کرونا گرفتم

سرفه ها شروع شده...تنگی نفس هم دارم...ولی تب ندارم...خدا بخیر بگذرونه ، حالا میترسم‌برم تست بدم