اومدم خونه پدری...

خواهر همسر اومده بود 

با خودشم میهمان آورده بود 

ما هم حکم دلقک سیرک و داشتیم که سرگرمشون کنیم...

یک هفته پیش ما بودند و خانواده خودمو ندیدم ...

الان دوروزه پیش شون هستم....

داشتم دنبال هدست میگشتم تو ساکم ...

بابا به مسخره گفت چرا الان میخوای بری ؟ 

وایسا فردا صبح!!!!

منم با خنده گفتم هستم حالا حالا ها خیالت راحت ..

مامان دعواش کرد....

ولی خب از ته دلش گفت میشناسم....

الان ناراحتم که چرا نگفتم فردا میرم !! 



نظرات 2 + ارسال نظر
Pari سه‌شنبه 22 خرداد 1403 ساعت 00:07

خدا رو شکر گل پسرا خوبن و خوبی

مرسی عزیزم

Pari دوشنبه 21 خرداد 1403 ساعت 23:59

عزیزم
......
حال پسرای گلت چطوره،؟
امیدوارم خوب و خوش باشین کنار هم

خداروشکر خوووب

دارم کم کم وبت میخونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد