تکرار دوباره

امروز دوباره بابا حرفشو تکرار کرد ....

علنی میگه برو....

روم نمیشه به همسر بگم بریم ....

خواهرش اومده از راه دور دوست داره پیشش باشه ....

چند روز پیش اونا بودیم....

یعنی آنقدر سخته چند روزم اینا مارو تحمل کنن ؟ 

قرار بود تا عید قربان بمونیم...

فعلا که همسر نیست ...جلسه کاری داشت و رفته شهر دیگه..

جمعه میگم بریم .....

خدا کنه تا آنموقع صبرم لبریز نشه بخوام جوابشو بدم .... 

نظرات 2 + ارسال نظر
Pari چهارشنبه 23 خرداد 1403 ساعت 10:40

سلام گلم
واسم خیلی عجیبه چرا مادرت باهاشون حرف نمیزنه این حرف رو نگن.. هر چی باشه توام دختر اون خونه ای، بعنوان فرزند اون خانواده حق داری اونجا باشی، تا هر وقت که خودت میخوای..
امیدوارم الان بهتر باشی

پوستم کلفت شده دیگه یه گوش در و یه گوش دروازه

فروغ سه‌شنبه 22 خرداد 1403 ساعت 20:02

اگر رفتار مامانت بهتره
میدونم سخته اما ازین گوش بشنو و از اون یکی گوش در کن بخاطر مامانت ...نزار حالتو خراب کنه

آره بهتره
شایدم پیر شدن و دیگه حوصله ما و بچه ها رو ندارن
و من خیلی پر توقع هستم

نرم که قهر میکنن
بریم متلک می‌شنویم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد